If death is bit, life is bitter...

Wednesday, January 02, 2008

This is either about a story or the story itself


امشب داشتم روی یک نوشته ی نا تمام کار می کردم. عذابیست اگر مدتی از نوشته دور باشید. نه موضوع را خوب به یاد داری و نه شکل نوشته را. این ها را که به دشواری به یاد آوردم این سوال برایم مطرح شد که اصلاً چرا شروع به نوشتن آن کردم. پاسخش عذاب را دو چندان کرد. خودِ کار به سختی پیش می رفت ولی فکری لحظه ای رهایم نمی کرد. می خواستم نوشته ام را به یکی از دوستان تقدیم کنم. این بود که مدام به این فکر می کردم که برای این منظور چه بنویسم. باید نوشت برای که و شاید اضافه کرد که چرا برای او. یاد صفحات اول برخی از کتاب ها افتادم :

تقدیم به برادر بزرگوارم آقای دکتر...

تقدیم به همسرم شیرین

هر چند اولی بیشتر کمیک به نظر می رسد ولی گویا ای آدمها حسابهایی با هم داشته اند و اینجا کمی از آن را پاک کرده اند. این مناسبات اجتماعی و انسانی که هر جایی باید ریخت بعضاً نکبت بار خود را نشان دهد گریزانم می کند. یعنی آدورنو و هورکهایمر چه خورده حسابی با(دِینی به) پولاک داشته اند؟!

نزدیک صبح است. فکرهایم پراکنده اند و واژه ها از برابرم می گریزند. نوشته را همان طور ناقص در وسط آن جمله نا تمام رها می کنم. کافیست

پ.ن.



0 Comments:

Post a Comment

<< Home